جریان شناسی | از نهضت ملاعلی کنی تا نهضت تنباکو
اشاره: حکومت قاجار که از سال ۱۱۷۴ تا ۱۳۰۴ بر سرزمین ایران حکمرانی کرد، دستخوش حوادث گستردهای بوده و جریانها و نهضتهای مختلفی را در دل خود جای داده است که شناخت این دوره تاریخی برای درک صحیح از گذشته و کسب نگرشی صحیح نسبت به آینده را امری اجتناب ناپذیر کرده است.
خبرنگار خبرگزاری رسا، در گفتوگو اختصاصی خود با استاد قاسم تبریزی، مدرس تاریخ و پژوهشگر عرصه جریانشناسی، تاریخچه قاجار، جریانات و نهضتهای موجود در این دوره را بررسی کرده است.
نوشتار زیر بخش سوم این گفتوگو است که تقدیم خوانندگان محترم رسا می شود.
نهضت دوم: نهضت ملاعلی کنی
بعد از سید جمالالدین اسدآبادی، به نهضت ملاعلی کنی اشاره میکنیم. ملاعلی کنی اهل بابل و از علمای برجسته پایتخت بودند.
پدرش از بابل به تهران مهاجرت و در کن کشاورزی میکند که منشاء خدمات زیادی در احیای کشاورزی این منطقه شده بود. ایشان درسش را در نجف ادامه میدهد و بعد به تهران میآید و به عنوان مجتهد برجسته پایتخت مطرح میشود. ما بیشتر به فرازهایی از فعالیت سیاسی ایشان اشاره میکنیم.
به یاد داشته باشیم انگلستان در دوره ناصرالدینشاه، راه نفوذ و نهادسازی را در ایران آغاز کرد و به دنبال این بود تا مانند هندوستان، بر ایران نیز سلطه یابد و آن را مستعمره خود کند.
اولین حرکتی که اینها انجام دادند تأسیس فراموشخانه توسط میرزاملکم خان بود. ما تا دوره ناصرالدینشاه رجال سیاسی فرهنگی فراماسون داشتیم، ولی هرکدام بهطور مستقل به لژهای بیرون متصل بودند. لژهای فرانسوی اندک، ولی لژهای عوامل انگلیسی گستردهتر و بیشتر بودند.
ملکمخان و ویژگیهای او
ملکمخان از خاندان ارامنه جلفا بود. پدرش میرزا یعقوب، کارمند سفارت روسیه در تهران بود. او را از دوره نوجوانی برای تحصیل به اروپا میفرستند. در آنجا تا تحصیلات عالیه ادامه میدهد. از ویژگیهای ملکمخان «نبوغ، استعداد و هوش سرشار»، «مدیریت قوی» و «توان نویسندگی و تحلیل، بهخصوص ادبیات قوی او» میتوان اشاره کرد.
امروز اگر شما رسائل یا مقالاتش را بخوانید، فکر میکنید همین امروز یک ادیب آنها را نوشته است؛ یعنی با گذشت 112 سال از فوت و بیش از 140 سال از فعالیتش، هنوز متنهایش قوی است. از نظر سبک نویسندگی و قلمش میگویم، نه محتوای مقالات و انحراف ملکمخان.
او در اروپا به تشکیلات فراماسونری انگلیسی میپیوندد و وقتی که به ایران برمیگردد به عنوان مترجم کارش را آغاز میکند. در کار فرهنگی با افراد ارتباط میگیرد و آنها را جذب میکند؛ حتی با افرادی مثل میرزا فتحعلی آخوندزاده که در تفلیس بود. رسائلی را به آنجا میفرستد یا احیانا از آنها مطالبی دریافت میکند. اینکه گفتم مدیریتش قوی بود، او حتی فراتر از مرز حرکت میکند. در نهایت مورد توجه شاه قرار میگیرد و او را به عنوان ناظمالدوله منصوب میکنند.
«تمجید غلوآمیز» یکی از شیوههای جاسوسی برای نفوذ
سیستم جاسوسی در جریانسازی و جا انداختن افراد یا احیانا تخریب افراد شیوههای خاص دارد. در تجلیل و تمجید ملکمخان ویژگیهای غلوآمیزی به او دادند و تا جایی پیش رفتند که او را افلاطون، ارسطو و سقراط دوران معرفی کردند؛ اگرچه تواناییهایش را نباید نادیده بگیریم. لذا در تهران فراموشخانه را تأسیس میکند که همان تشکیلات فراماسونری بود. با تأسیس فراموشخانه، سه دسته به این تشکیلات میپیوندند:
دسته اول، دولتمردان و سیاستمداران؛ که هم برای تفاخر و هم میدانستند این تشکیلات وابسته به بیرون مرزهاست و برای خودشان یک حاشیه امن و تأییدیه قرار میدادند.
دسته دوم، عوامل استعمار یا ماسونهایی که به صورت منفرد فعالیت میکردند؛ یعنی عناصر وابسته و به تعبیر ما مزدوران و جواسیس.
دسته سوم، روشنفکران روزنامهنگار و نویسندگانی که به دنبال تحول و تغییر و به تعبیر ما آرمانگرا بودند ولی از ماهیت فراماسونری خبر نداشتند.
در رسائلی که ملکمخان ارائه میکند اصل را بر ترقی میگذارد. استاد سید محمدمحیط طباطبایی یک جلد از مجموعه رسائل او را در سال 26 منتشر کرد. همچنین برخی مجلات و نشریات طی 70 سال اخیر به صورت پراکنده آن مقالات را منتشر کردند. آن موقع مقالات ملکمخان دستبهدست میگشت.
اصالت انسان در مکتب اومانیست به عنوان یک اصل مطرح است. او مسئله اصالت انسان را شعار خود قرار میدهد که ما بر اساس احترام به انسان این تشکیلات را تأسیس کردیم؛ با سه شعار «برابری برادری آزادی». این برای طیف روشنفکران جذاب بود، بدون اینکه درک و فهم صحیحی از آن داشته باشند؛ یعنی آرمانگراها با توجه به مظالم و اوضاع زمانه ناصرالدینشاه میگفتند اصالت انسان، احترام به انسان و انسانمحوری چیز خوبی است، آزادی و برابری و برادری هم که اصل خوبی است. بنابراین آنها شروع میکنند به تبلیغ کردن.
هشدار ملاعلی کنی به تشکیلات ضددینی ملکمخان
ملا علی کنی گویا وقتی جزوات اینها را میبیند و اطلاعاتی از قضیه به دست میآورد، نامهای به ناصرالدینشاه میفرستد. این نامه به لحاظ درک و فهم و عمق اندیشه سیاسی ملاعلی، خواندنی است. مینویسد این شخص آمده است و کلمه قبیحه آزادی را به کار میبرد.
چون آزادی که اینها مطرح میکردند، آزادی از دین و تعصب و قیودات دینی بود، آزادی از ظلم و ستم نبود؛ به همین دلیل ایشان کلمه قبیحه میآورد، که برخی از روی خباثت و برای تحریف کردن میگویند او مخالف آزادی بود؛ اما نمیگویند کدام نوع آزادی.
ایشان در ادامه نامه از کلمه برابری یاد میکند که مگر ما در دین حضرت ختمیمرتبت چیزی کم داریم که برویم از فرنگیها بگیریم؟ ملکمخان دارد میگوید «دین حضرت ختمیمرتبت کامل نیست و تشکیلات او که هم علیه اسلام و هم علیه جامعه اسلامی است [کامل است]. آیا تو نگران حکومتت نیستی که عدهای از مدافعان فرنگ اینجا جمع شدند؟» آقای دکتر محمدحسن رجبی این نامه را در جلد اول کتاب «رسائل و بیانیههای علمای شیعه» آورده است.
تعطیلی تشکیلات ملکمخان و تدبیر دوباره انگلیس برای نفوذ
ملاعلی کنی با این بیانیه به شاه تحکم میکند که باید اینجا تعطیل شود. در این مرحله، یک عالم مذهبی، خطر را احساس و گوشزد میکند و سرانجام تشکیلات تعطیل میشود. انگلستان بلافاصله توسط عباسقلیخان قزوینی «جامعه آدمیت» را تأسیس میکند(جامعه آدمیت، مجمع آدمیت، حتی برخی مینویسند جامع آدمیت) و ملکمخان مجبور میشود از ایران خارج شود. او به استانبول میرود و در آنجا با سفارت ایران همکاری میکند.
قرارداد استعماری رویتر، و الغای آن توسط ملاعلی کنی
مرحله دوم، سفر شاه به انگلستان است که اینبار باز ملکمخان و میرزاحسین سپهسالار را با خود به انگلستان میبرد. در آنجا قرارداد رویتر بسته میشود. در قرارداد رویتر، تمامی راهها، آبها، جنگلها و معادن را در اختیار انگلیس قرار میدهند. ملکمخان با همراهی سپهسالار عاقد این قرارداد هستند.
خبر به ملاعلی کنی میرسد شاه با ملکم خان و سپهسالار از بندر انزلی وارد ایران میشوند. ایشان تلگراف میزند و در بیانیهای خطاب به شاه مینویسد که انگلستان با تأسیس کمپانی هند شرقی تمام شبه قاره را بلعید، تو نگران نیستی که با در اختیار قرار دادن این امکانات و اختیارات به انگلیس، تمام مملکت را از دست بدهی؟ ملاعلی کنی خطاب به شاه مینویسد فقط خودت میتوانی بیایی و آن دونفر حق ورود به مملکت ندارند و از همانجا باید برگردند.
بیانیه ایشان با توجه به وحدت و ارتباطی که علما با هم داشتند مسلما مؤثر بود؛ بنابراین قرارداد رویتر هم ملغی میشود. اگرچه در این حرکت افرادی مثل فریدون آدمیت و خیلیها به ملاعلی کنی تهمت زدند که ایشان مخالف ترقی و... است. این هم از همان آموزههای استعمار بود که در تاریخ تلاش میکردند چهره افرادی مثل ملاعلی کنی را مخدوش کنند. حتی اینها نامههای ملاعلی را نیاوردند.
خدمات فرهنگی اجتماعی ملاعلی کنی
ملاعلی کنی در تأسیس مدارس و حوزههای علمیه بسیار مؤثر بود و فعالیتهای گستردهای داشت. ایشان در یکی از بازارچههای تهران، یک مدرسه ساخت و چند کتابفروشی راه انداخت که بعد از فوتش آن مدرسه را از بین بردند. برخی به ایشان تهمت میزنند که زمین و املاک داشت و...؛ آنها همان املاک پدرشان بود که از تجربهای که از بابل داشت، آمد اینجا و آن بیابان را آباد کرد و باغاتی احداث نمود؛ اگرچه ملاعلی کنی همه آن میراث را وقف کرد.
سلوک اخلاقی ملاعلی کنی
ایشان در عین حالی که جایگاهی داشت، سلوکش نسبت به علما و نسبت به جامعه عجیب بود. یک ملاعباس چالهمیدانی داشتیم که از روحانیون تهران بود. او در دو سه مورد علیه ملاعلی کنی صحبت کرده بود. حالا یا او را تحریک کردند یا خودش گفته بود.
علیه شاه هم صحبت میکند که حکم تبعید او را صادر کردند. ملاعلی داشت از درس میآمد که گفتند ملاعباس چالهمیدانی را تبعید کردند. پرسید چه کسی او را تبعید کرده است؟ گفتند شاه. گفت دیگر نمیتوان در این مملکت ماند. وقتی ملاعباس امنیت نداشته باشد، ما امنیت نداریم.
از همانجا به حرم حضرت عبدالعظیم علیهالسلام میرود و میگوید ما به تبعید میرویم. خبر به شاه میرسد که ملاعلی دارد میرود و جمعیتی هم پشت سر او حرکت کردهاند. شاه علت را پرسید. گفتند چون ملاعباس را تبعید کردند. گفت ملاعباس مخالف است، چه ربطی به ایشان دارد؛ به ملاعلی بگویید نرود. یکی از خواص شاه به جمعیت میرسد که اعلیحضرت گفتهاند با شما کاری ندارند و برگردید. ملاعلی کنی میگوید اول بروید ملاعباس را برگردانید، بعد من برمیگردم. بالأخره میروند از ملاعباس عذرخواهی میکنند. زندگی ایشان، سرشار از اینگونه دقتهاست.
حرکت ملاعلی کنی یک تحولی در روحانیت بود که هم قدرت روحانیت و هم شکسته شدن شاه را نشان داد. طی یکصد سال اخیر عمدتا جریان ضداسلام و غربگرا علیه مجتهد بزرگ تهران مطالب مختلفی نوشته و همچنان مینویسد و سعی میکنند چهرهای منفی از ایشان نشان دهند.
نهضت سوم: نهضت تنباکو
ملاعلی کنی در محرم سال 1306 به رحمت خدا میرود. بعد از ایشان، ما شاهد نهضت سومی از روحانیت هستیم؛ یعنی نهضت تنباکو. انگلیسها دوباره به دنبال اهدافشان و برای سلطه در ایران، قرارداد تنباکو را منعقد میکنند. هم انگلیسها و هم شاه خاطرجمع بودند که در پایتخت دیگر مانعی بر سر راه ندارند؛ هرچند در این دوره میرزاحسن آشتیانی، عالم اول تهران است. بعد از فوت میرزاحسن در سال 1120، شیخ فضل الله تقریبا میشود عالم اول.
در همین دوران تشکیلات جامعه آدمیت و فراماسونها هم پنهانی فعال هستند. بهخصوص اردشیر جی وارد ایران میشود. در مورد ایشان محققین تحقیقات نسبتا خوبی کردهاند که من حاصل آن را میگویم. او از پارسیان هند و جاسوس کارآزموده قوی است. یک وصیتنامه 35 صفحهای دارد؛ البته این متن کامل نیست. انگلیسها سه مأموریت به او میدهند:
یک، کارمند سیاسی سفارت انگلیس در ایران.
دو، ساماندهنده زرتشتیان ایران؛ که از همان موقع استعمار غرب و جریان میسونری توانسته بود مسیحیان ما را به غرب متصل کند؛ همانطور که حزب یهودیان ما را به صهیونیست متصل کرد. بعدها ما آسیب آن را، هم در ایران و هم در هند میبینیم.
سوم، گزارشات خاص سیاسی فرهنگی از اوضاع ایران.
اردشیر جی تا سال 1311 زنده بود و با اکثر رجال و شخصیتهای سیاسی و تشکیلات ماسونی در ارتباط بود و به نوعی بر قضایا احاطه داشت. در انحصار تنباکو مقرر میشود پنجاه هزار انگلیسی بیایند ایران را مدیریت کنند. قرارداد که منعقد میشود در ابتدا روحانیون و وعاظ، بازاریان و تجار اعتراضات گستردهای میکنند.
در شیراز مرحوم آیتالله فال اسیری که از دوستان سیدجمال الدین است، [اعتراض میکند]. پسرش هم در دوره رضاخان از مبارزین و چهرههای برجسته بود. او در شیراز به صورت گسترده فعالیت میکند که سرانجام حکومت او را به بصره تبعید میکند.
گزارشهای علمای ایران به میرزای شیرازی درباره قرارداد تنباکو
میرزاحسن آشتیانی در تهران نماینده خاص میرزای شیرازی است و مرحوم شیخ فضل الله نوری نیز که از شاگردان میرزا است، روحانی دوم است. آنها گزارشهایی از اشکالات این قرارداد را برای میرزا میفرستند.
در تبریز هم گزارشهایی میرسد. آقای دکتر رجبی مجموعه بیانیهها و نامههایی که علما در رابطه با تنباکو نوشتهاند، در جلد سوم کتاب «رسائل و بیانیههای علمای شیعه» آورده است. این کتاب، یک منبع و مأخذ مستند برای کارهای ماست.
از جمله کسانی که در این مسئله به افشاگری میپردازد مرحوم سیدجمال الدین اسدآبادی است. سیدجمال در قضیه تنباکو، نقش تعیینکنندهای دارد. ایشان توسط آقامیرزا علیاکبر فال اسیری برای میرزا به سامرا نامه میفرستد. نامه عجیبی است که «چشم امید مسلمانها به شما رئیس مسلمین است.
این پادشاه سفاک فاسد فاجر، دارد جامعه را بر باد میدهد و انگلستان بر این مملکت تسلط پیدا کرده است. اگر شما امروز به داد مسلمین نرسید جامعه اسلامی از بین می رود.» نامه مفصل سیدجمال از یک طرف مظالم شاه، از طرف دیگر سلطه انگلیس و اجنبی و از دیگر سو مسئولیت علما و روحانیون را مطرح میکند.
گزارشهای مختلفی به میرزا ارسال میشود. سبک و سیاق مراجع و علمای ما، بهخصوص مراجعی که میخواهند فتوا بدهند، این است که تا موضوع برایشان روشن نشده است عموما نظر نمیدهند.
بیانیهها و مطالب به مرحوم میرزا میرسد و میرزا به عنوان مرجع و تقریبا رهبر مسلمین، آن فتوای یکسطری را منتشر میکند که با آن فتوا جامعه متحول و بیش از دوران ملاعلی کنی نهضت فراگیر میشود. نهضت در دوران ملاعلی کنی بیشتر محدود در پایتخت بود، اما فتوای میرزای شیرازی، کشوری و حتی در خارج از کشور نیز تأثیرگذار است. به اضافه اینکه به تعبیر آیت الله شهید سید حسن مدرس حرم شاه نیز مطیع است.
تلاش نافرجام انگلیسیها برای بیتأثیر کردن فتوای تحریم تنباکو
انگلیسها و عواملشان حتی خود شاه حدود 7-8 ماه تلاش میکنند تا این فتوا را بهگونهای ملغی کنند، ولی موفق نمیشوند. اخبار دروغ منتشر میکنند که این فتوا ملغی شده است و اصلا فتوا از میرزا نبوده است؛ که باز علما بهخصوص علمای تبریز نامههایی علیه آن مینویسند.
میرزاحسن آشتیانی و شیخ فضلالله نوری خیلی فعال هستند و موضوع را روشنتر میکنند. آقاشیخ فضلالله در نامهاش درباره تنباکو به شرکت کمپانی هند شرقی اشاره میکند که این انگلیسها در آنجا چه کار کردند و الان نیز با فرستادن پنجاه هزار فرد، مسلما مملکت تحت سلطه فرنگیها درمیآید.
بینش، نگرش، عمق و جامعیت شیخ فضلالله را میشود در آن نامه دید. چون نامهها گویای درک و فهم و عمق شخصیتهاست. اگر ما در مورد ملاعلی کنی همین دو نامهای که نوشته است را مبنا قرار دهیم، میتوانیم اندیشه سیاسی ایشان را بررسی کنیم.
میرزا فتوا نداد، بلکه حکم کرده است. حکم که میکند بر مراجع هم واجب است که اطاعت کنند. لذا در اینجا همه فقها و همه علما اطاعت کردند. گاهی تهمتهای غیرمستند میزنند که فلانی بالای منبر رفت و قلیان کشید که چنین چیزی نداریم. یعنی مبنای برخی حرفها را باید دقت کرد.
دیشب یکی از کتابهای بهاییها را میخواندم که بسیار علیه تنباکو و آیتالله فال اسیری و... نوشته بود. اصل هم بر این بود که غیرمستقیم از انگلیس دفاع کند و نشان دهد که خیلیها به فتوای میرزا توجه نکردند؛ مثلا مدعی بود که خیلی از علما قلیان کشیدند. بعد هم بدون اینکه اسم و سند بیاورد میگوید در فلان جا اینطور بود. گاهی هم اسم میآورد که مستند نیست و منبع نداریم.
پیشبینی میرزا بعد از فتوای تنباکو
[فتوای تنباکو] در حقیقت شکست استعمار و حکومت، همچنین قدرت روحانیت را نشان میدهد. بعد از قضیه تنباکو، شهید مدرس که زمانی شاگرد میرزای شیرازی بود، مینویسد من خدمت میرزا رفتم و گفتم آمدهام دو تبریک به شما بگویم: یکی اینکه خداوند به دست شما قدرت اسلام بر کفر را نشان داد؛ دوم اینکه نه تنها علما و مردم که حرم شاه نیز از شما اطاعت کردند و این محبوبیت بسیار زیاد شما را نشان میدهد.
شهید مدرس میگوید دیدم اشک در چشمان میرزا جمع شد و گفت من از لطف شما تشکر میکنم، ولی اجنبی تازه متوجه شده است که قدرت اسلام کجاست و از امروز شروع میکند به ضربهزدن. شهید مدرس میگوید همین هم شد.
بنابراین بعد از نهضت سیدجمالالدین اسدآبادی و ملاعلی کنی، شاهد نهضت تنباکو هستیم. آیت الله شهید مرتضی مطهری میگوید «نهضت سیدجمال علاوه بر ایران پدیدآورنده جنبش در جهان اسلام است». اما نهضت تنباکو، از دو نهضت اول، قویتر، عمیقتر و کاراتر بود.
دلیل اصلی آن هم جایگاه مرجعیتِ میرزای شیرازی است؛ یعنی اگر مجتهدی با این عظمت نبود، حتی اگر شاه هم عقبنشینی میکرد، نهضت به این گستردگی نبود، و این زمینهای شد تا استبداد سنگینِ نزدیک به پنجاه سالِ ناصرالدینشاه -اگر نگوییم از بین رفت- ترک بردارد و بعد هم شاهد حرکتهای دیگر باشیم.
البته جریان وابسته به غرب همواره تلاش نموده نهضت تنباکو را انکار کنند یا از آن با نام شورش و درگیری روس و انگلیس نام ببرد.حتی محمد علی فروغی در خاطرات خود به عنوان شاهد آن دوران حکم و فتوای میرزای شیرازی را انکار میکند!/876/ت۳۰۲/س
محمدمهدی زارع